Active MArgin (اسم)
ناحیه ای شامل فلات قاره، شیب قاره و یک تراشه اقیانوسی
|
Alongshore (اسم)
Parallel to and near the shoreline; same as LONGSHORE امتداد ساحلی موازی و نزدیک به خط ساحلی
|
Astronomical tide (اسم)
The tidal levels and character which would result from gravitational effects, e.g. of the Earth, Sun and Moon, without any atmospheric influences
جزر و مد نجومی
ترازهای کشندی و ویژگی که از اثرات گرانشی زمین، خورشید و ماه ناشی میشود بدون هیچ گونه اثرات جوی
|
Backshore (اسم)
1The upper part of the active BEACH above the normal reach of the tides (high water), but affected by large waves occurring during a high
2The accretion or erosion zone, located landward of ordinary high tide, which is normally wetted only by storm tides
پس کرانه
-
بخش فوقانی یک ساحل فعال در بالای محدودهای معمول کشندها (مد دریا)، اما متأثر شده است بوسیلهی امواج بلندی که در طول یک بالاآمدگی آب روی میدهند.
2. ناحیه تجمع یا فرسایش، واقع در سمت خشکی مد عادی، که معمولاً فقط بوسیله کشندهای ناشی از توفان مرطوب میشود.
|
Backwash (اسم)
The seaward return of the water following the uprush of the waves. Also called backrush or run down
Water of waves thrown back by an obstruction such as a ship, BREAKWATER, CLIFF, etc
واشویه, پس شست
برگشت آب به سمت دریا در پی بالاروی آب در اثر امواج. پایینروی آب یا پایینروی نیز نامیده میشود
پرتاب آب به عقب در مواجه شدن امواج با یک مانع مثل یک کشتی، موجشکن، صخره و غیره
|
Backwash ripple mark (اسم)
Low amplitude ripple marks formed on fine sand beaches by the BACKWASH of the waves
موج نقش واشویه , موج نقش پس شستی
سطوح مواج دامنه کوتاه که در اثر پایینروی امواج روی سواحل ماسهای نرم تشکیل میشوند
|
Bank (اسم)
The rising ground bordering a lake, river or sea
کناره
قسمت بالا آمده حاشیه دریاچه–رودخانه و یا دریا – بالا آمدگی مرز خشکی یک دریاچه، رودخانه یا دریا
|
Bar (اسم)
An offshore ridge or mound of sand, GRAVEL, or other unconsolidated material which is submerged (at least at high tide), especially at the mouth of a river or ESTUARY, or lying parallel to, and a short distance from, the BEACH
سد شنی, برآمدگی ماسهای
یک پشتهی دور از ساحل یا برآمدگی ماسه، گراول یا مواد غیریکپارچه که (حداقل در مد بالا) به زیر آب غرق شده است، بهویژه در دهانهی یک رودخانه یا مصب، یا به موازات و در فاصله کوتاهی از یک ساحل کشیده شده است. پشته رسوبی واقع در حد نهایی ناحیه ساحلی
|
Barrier beach (اسم)
A BAR essentially parallel to the shore, which has been built up so that its crest rises above the normal high water level. Also called BARRIER ISLAND and OFFSHORE BARRIER
دریاکنار سدی, سد یا مانع ساحلی
یک برآمدگی رسوبی که اصولاً به موازات ساحل بالا آمده است بهگونهای که تاج آن به بالای تراز نرمال مد دریا، صعود کرده است. جزیره برآمدگی رسوبی و برآمدگی رسوبی دور از ساحل نیز نامیده میشود
|
Barrier Island (اسم)
A detached portion of a BARRIER BEACH between two inlets
جزیره سدی
یک بخش جدا از سد ساحلی بین دو خور یا دهانه رودخانه- یک بخش جدا شده از یک برآمدگی رسوبی بین دو خور
|
Barrier spit (اسم)
Similar to a BARRIER ISLAND, only connected to the mainland
زبانه شنی سدی , دماغه, شبه جزیره رسوبی
مشابه یک جزیره رسوبی که تنها به خشکی متصل است
|
Bathymetry (اسم)
The measurement of DEPTHS of water in oceans, seas and lakes; also the information derived from such measurements
ژرفاسنجی , عمق سنجی
اندازهگیری عمقهای آب در اقیانوسها، دریاها و دریاچهها؛ همچنین اطلاعاتی که از چنین اندازهگیریهایی حاصل میشوند
|
Bay (اسم)
A recess or INLET in the shore of a sea or lake between two capes or headlands, not as large as a GULF but larger than a COVE. See also BIGHT, EMBAYMENT
خلیج, شاخابه
یک تورفتگی یا خور در ساحل یک دریا یا دریاچه بین دو دماغه یا پرتگاه، به بزرگی یک خلیج نیست ولی بزرگتر از یک خلیج کوچک است. همچنین به خلیج کوچک، خلیج محصور مراجعه شود
|
Baymouth bar (اسم)
A bar extending partly or entirely across the mouth of a bay
سد شنی دهانه خلیج, پشته دهانه خلیج کوچک
یک برآمدگی و یا پشته گسترش یافته در بخشی و یا سراسر دهانه خلیج
|
Beach (اسم)
A deposit of non-cohesive material (e.g. sand, GRAVEL) situated on the interface between dry land and the sea (or other large expanse of water) and actively "worked" by present-day hydrodynamics processes (i.e. waves, tides and CURRENTS) and sometimes by winds
The zone of unconsolidated material that extends landward from the LOW WATER LINE to the place where there is marked change in material or physiographic form, or to the line of permanent vegetation. The seaward limit of a BEACH – unless otherwise specified – is the MEAN LOW WATER LINE. A BEACH includes FORESHORE and BACKSHORE
The zone of unconsolidated material that is moved by WAVES, wind and TIDAL CURRENTS, extending landward to the COASTLINE
دریاکنار، ساحل
تهنشینی غیرهمگن مواد (مثل ماسه، شن) که در فصل مشترک بین زمین خشک و دریا (یا ناحیهی وسیعی از آب) واقع شده است و به طور فعال در فرایندهای هیدرودینامیکی امروزی (مثل امواج، کشندها و جریانات) کار شده است.
ناحیهای از مواد غیریکپارچه که از سطح تراز جزر دریا به سمت خشکی توسعه یافته است تا جاییکه در مواد یا در شکل جغرافیایی طبیعی تغییر ایجاد شده است یا تا خط پوشش گیاهی پایدار. حد بهسمت دریای یک ساحل - بجز موارد خاص- خط میانگین سطح تراز جزر دریا است. یک ساحل شامل کمربند ساحلی و کرانهی جزرومدی است.
ناحیهای از مواد غیریکپارچه است که بوسیله امواج، باد و جریانات کشندی انتقال یافته است که به سمت خشکی تا خط ساحلی توسعه یافته است.
|
Beach crest (اسم)
The point representing the limit of high tide storm wave run-up
ستیغ دریا کنار
نقطهای که نمایانگر حد بالاروی موج توفان مد بالاست
|
Beach erosion (اسم)
The carrying away of beach materials by wave action, tidal CURRENTS, LITTORAL CURRENTS or wind
فرسایش دریا کنار
انتقال مواد ساحلی بوسیله امواج، جریانات کشندی، جریانات جانبی یا ب
|
Beach face (اسم)
The section of the BEACH normally exposed to the action of wave UPRUSH. The FORESHORE of the BEACH
جلو ساحل , رخسار دریاکنار
بخشی از ساحل که عموماً در معرض عملکرد بالاروی امواج است. کمربند ساحل
|
Beach head (اسم)
The CLIFF, dune or sea wall looming the landward limit of the active BEACH
نوک و یا سرساحل
صخره، دیون یا دیواره ساحلی که مرز بهسمت خشکی یک ساحل فعال را نشان میدهد
|
Beach nourishment (اسم)
The process of replenishing a BEACH by artificial means; e.g., by the deposition of dredged materials, also called beach replenishment or beach feeding
تغذیه مصنوعی دریاکنار
فرایند تجدید یک ساحل بوسیله وسایل ساختگی؛ مثلاً بوسیله تهنشینی مواد لایروبی شده؛ تجدید ساحل یا تغذیه ساحل نیز نامیده میشود
|
Beach profile (اسم)
A cross-section taken perpendicular to a given beach contour; the profile may include the face of a dune or sea wall; extend over the BACKSHORE, across the foreshore, and seaward underwater into the nearshore zone
نیمرخ یا برش و یا مقطع ساحلی (پروفیل ساحل) یک سطح متقاطع که به یک کانتور معینی از ساحل عمود است؛ این پروفیل میتواند شامل سطح یک دیون یا دیواره ساحلی باشد که روی کرانه جزرومدی، در عرض لبهی جلویی ساحل، و بهسمت دریا در زیر آب تا ناحیه نزدیک به ساحل توسعه یافته است
|
Beach Ridge (اسم)
A low extensive ridge of beach material piled up by storm waves landward of the BERM. Usually consists of very coarse sand, GRAVEL or shells. Occurs singly or as a series of more or less parallel ridges
پشته دریاکنار
یک پشته از مواد ساحلی با گستردگی کم که بوسیله امواج توفانی بهسمت خشکی پلهای انباشته شده است. عموماً شامل ماسههای خیلی درشت، شن یا صدفها میباشد. به تنهایی یا به صورت یک سری از پشتههای کم و بیش موازی اتفاق میافتد
|
Beach scarp (اسم)
An almost perpendicular slope along the beach FORESHORE; an erosional feature due to wave action, it may vary in height from a few centimeters to several meters, depending on wave action and the nature and composition of the BEACH. See ESCARPMENT.
A steep slope produced by wave erosion
پرتگاه دریا کنار یا شیب تندی که دراثر عوامل طبیعی به وجود آمده است
یک شیب تقریباً عمودی در امتداد لبهی جلویی ساحل؛ یک عارضهی فرسایشی ناشی از اثر موج، بسته به اثر موج و طبیعت و اجزای سازندهی ساحل از لحاظ ارتفاع میتواند از چند سانتیمتر تا چند متر تغییر کند. به پرتگاه طبیعی مراجعه شود.
یک شیب تند که با فرسایش موج ایجاد شده است.
|
Beach width (اسم)
The horizontal dimension of the BEACH measured normal to the shoreline
عرض یا پهنه دریا کنار
بعد افقی ساحل که عمود بر خط ساحلی اندازهگیری میشود
|
Bed (اسم)
The bottom of a watercourse, or any body of water
کف – بستر- لایه طبقه
کف یا بستر یک آبراهه یا هر تودهی آبی
|
Bed load (اسم)
Heavy or large sediment particles that travel near or on the BED
بار بستر
ذرات رسوبی سنگین یا بزرگ که نزدیک به کف یا روی آن منتقل میشوند
|
Bedding plane (اسم)
A surface parallel to the surface of deposition, which may or may not have a physical expression. The original attitude of a bedding plane should not be assumed to have been horizontal. See also CROSS-BEDDING, SEDIMENTARY STRUCTURES
سطح تراز بستر
سطحی موازی با سطح تهنشینی که میتواند یک تعبیر فیزیکی داشته یا نداشته باشد. حالت اصلی یک بستر نباید افقی فرض شود. همچنین به لایهبندی مقطعی، ساختارهای رسوبی مراجعه شود
|
Bench mark (اسم)
A mark affixed to a permanent object in tidal observations, or in a survey, to furnish a DATUM level
نشانه سکویی
یک نشان است که در مشاهدات کشندی یا در یک برآورد، برای بدست آوردن سطح آب دریا، به شیء ثابتی ضمیمه میشود
|
Bench mark, tidal (اسم)
A BENCH MARK whose ELEVATION has been determined with respect to MEAN SEA LEVEL at a nearby tide gauge; the tidal bench mark is used as reference for that tide gauge
نشانهی سطح آب، کشندی (مرزی از سکو که ارتفاعش نسبت به سطح تراز دریا تعیین میشود.)
یک نشانهی سطح آب است که دارای ارتفاعی است که سنجندهی تقریباً کشندی نسبت به میانگین سطح دریا در نزدیک یک کشند سنج تعیین شده است
|
Benthic (صفت)
Pertaining to the sub-aquatic bottom
کف زی
مربوط به بستر زیر دریا
|
Benthos (اسم)
Those animals that live on the sediments of the sea floor, including both mobile and non-mobile forms
کف زی
موجوداتی که در رسوبات کف دریا زندگی میکنند، هم متحرک و هم غیرمتحرک را شامل میشود
|
Berm (اسم)
On a BEACH
سکو- هره خاکریز
روی یک ساحل؛ سطحی تقریباً افقی در رویهی ساحل یا کرانهی جزرومدی، که بوسیلهی تهنشینی مواد ساحلی با اثر موج یا بوسیلهی یک دستگاه مکانیکی به عنوان یک ی تغذیهی ساحلی، شکل گرفته است
|
Berm breakwater (اسم)
Rubble mound with horizontal BERM of armour stones at about sea-side water level, which is allowed to be (re)shaped by the waves
موج شکن سکویی
تپهای از قلوهسنگ با سکوی پلهای از سنگهای نمایان شده در نزدیکی تراز سطح آب که بوسیله امواج میتواند تغییر شکل یابد
|
Berm crest (اسم)
The seaward limit of the BERM, or the minimum DEPTH of a submerged BERM; also called berm edge
تاج سکو-ستیغ هره خاکریز
مرز آبی سکوی پلهای، یا مینیمم عمق یک سکوی پلهای زیرآبی؛ لبهی سکوی پلهای نیز نامیده میشود
|
Bight (اسم)
A slight indentation in a COAST forming an open BAY, usually crescent shaped
خلیج هلالی شکل -خلیج کوچک
تورفتگی کمی در یک ساحل، با تشکیل یک خلیج کوچک باز، معمولاً هلالی شکل
|
Bluff (اسم)
A high, steep BANK or CLIFF
پرتگاه- کناره مرتفع بریدگی
صخره ساحلی یا صخره مرتفع با شیب تند
|
Bog (اسم)
A wet, spongy, poorly drained area which is usually rich in very specialized plants, contains a high percentage of organic remnants and residues and frequently is associated with a spring, seepage area, or other subsurface water source. A bog sometimes represents the final stage of the natural processes of eutrophication by which lakes and other bodies of water are very slowly transformed into land areas
باتلاق –لجن زار
یک ناحیهی مرطوب، اسفنجی، با زهکشی ضعیف که معمولاً غنی از بسیاری از گیاهان خاص است، دارای درصد بالایی از عناصر زیستی و تفالهها است و خیلی اوقات با یک چشمهی آب، حوزهی تراوش، یا چشمههای آب زیرزمینی دیگر همراه است. یک باطلاق، گاهی اوقات، بیانگر مرحلهی پایانی فرایندهای طبیعی انباشت آب بوسیلهی دریاچهها و سایر تودههای آبی است که خیلی به آرامی به خشکیها تبدیل میشوند
|
Boil (اسم)
An upward flow of water in a sandy formation due to an unbalanced hydrostatic pressure resulting from a rise in a nearby stream, or from removing the overburden in making excavations
جوشان (یک جریان بالا رونده از آب در شکل ماسه ناشی از فشار هیدروستاتیک)
شارش آب به بالا در یک آرایش ماسهای ناشی از عدم تعادل فشار هیدرواستاتیک که در نتیجه بالاآمدن سطح آب در یک آبراهه یا انتقال مواد رویی در حین حفاری، ایجاد میشود
|
Boulder (اسم)
A rounded rock on a BEACH, greater than 256 mm in diameter, larger than a cobble. See also GRAVEL, shingle
تخته سنگ
یک تخته سنگ توپر روی یک ساحل، با قطری بزرگتر از 256 میلیمتر و بزرگتر از قلوه سنگ. نیز به شن توفال مراجعه شود
|
Breaker (اسم)
A wave that has become so steep that the crest of the wave topples forward, moving faster than the main body of the wave. Breakers may be roughly classified into four kinds, although there is much overlap
موج شکنا
موجی است که شیب خیلی تندی دارد به گونهای که تاج موج، به جلو واژگون میشود و سریعتر از بدنهی اصلی موج انتقال مییابد. امواج شکنا، تقریباً میتوانند به چهار نوع طبقهبندی شوند هر چند که اشتراک زیادی دارند
|
Breaker index (اسم)
Maximum ratio of wave height to water DEPTH in the surf zone, typically 0.78 for SPILLING WAVES, ranging from about 0.6 to 1.5
شاخص شکست موج
ماکزیمم نسبت ارتفاع موج به عمق آب در ناحیهی شکست موج، نوعاً 78/0 برای امواج ریزشی، با محدودهای تقریباً از 6/0 تا 5/1
|
Breaker zone (اسم)
The zone within which waves approaching the COASTLINE commence breaking, typically in water DEPTHS of between 5 m and 10 m
منطقه شکست
ناحیهای که امواج نزدیک شونده به خطساحلی، شروع به شکست میکنند، نوعاً در آبهای عمیق بین 5 تا 10 متر
|
Breaking depth (اسم)
The still-water DEPTH at the point where the wave breaks
عمق شکست-ژرفای گسیختگی
عمق آب ساکن در نقطهای که موج میشکند
|
Breakwater (اسم)
A structure protecting a HARBOR, anchorage, or BASIN from waves
Offshore structure aligned parallel to the SHORE, sometimes shore-connected, that provides protection from waves
موج شکن
یک ساختار حفاظت کننده از یک بندرگاه، لنگرگاه، یا حوزهای از امواج
ساختار دور از ساحلی که در یک ردیف به موازات ساحل قرار گرفته است، گاهی اوقات به ساحل مرتبط است، به گونهای که حفاظت از امواج فراهم میکند
|
Buffer area (اسم)
A parcel or strip of land that is designed and designated to permanently remain vegetated in an undisturbed and natural condition to protect an adjacent aquatic or wetland site from upland impacts, to provide habitat for wildlife and to afford limited public access
میانگیر (ناحیهی میانجی)
اختصاص یافته است تا به طور دائم، در یک شرایط غیرمختل و طبیعی باقی بماند، تا آبزی مجاور خود یا موقعیت تالاب را از اثرات مربوط به دور از دریا حفاظت کند، محلی طبیعی را برای حیات وحش فراهم کند، و موجب محدودیت دستیابی عمومی شود
|
Bulkhead (اسم)
A structure separating land and water areas, primarily designed to resist earth pressures
A structure or partition to retain or prevent sliding of the land. A secondary purpose is to protect the upland against damage from wave action
دیواره
ساختاری برای جدا کردن خشکی و آب، که اصولاً برای مقاومت در برابر فشار زمین طراحی شده است
ساختاری یا بخشی برای حفظ یا جلوگیری از لغزش خشکی. هدف دوم جلوگیری از خسارت دیدن خشکی دور از دریا در اثر امواج
|
Buoy (اسم)
A float; especially a floating object moored to the bottom, to mark a CHANNEL, anchor, shoal rock, etc. Some common types include
بویه دریایی
یک شناور؛ بویژه جسم شناوری که به کف لنگر شده است، برای علامت گذاری یک کانال، مهار (لنگر)، سنگ آب کمژرفا، غیره. برخی از انواع رایج آن عبارتند از:
بویهی نان یا نات، دارای شکلی مخروطی است؛ بویهی کن، چمباتمه زده است و در بالای آب، استوانهای و در زیر آب، مخروطی است؛ بویهی میلهای، یک میلهی عمودی قلمی، که در انتهای دیگر مهار شده است؛ یک بویهی ناقوسی، متحملکنندهی یک ناقوس، به شکل مکانیکی یا بوسیلهی اثر امواج، عموماً تختهسنگها یا نقاط کمعمق دریا را نشان میدهند؛ بویهی سوتزننده، به شکل مشابه کار میکند، نقاط کمعمق یا ورودی کانال را علامتگذاری میکند؛ بویهی نشانه، که یک دکل را بههمراه یک پرچم یا نور در روی آن، حمل میکند.
|
Bypassing, sand (اسم)
Hydraulic or mechanical movement of sand from the accreting updrift side to the eroding DOWNDRIFT side of an INLET or HARBOR ENTRANCE. The hydraulic movement may include natural as well as movement caused by man
کنارگذر- ما سه
انتقال هیدرولیکی یا مکانیکی ماسه از موقعیت تجمعی راندهشدن به بالا تا موقعیت فرسایشی راندهشدن به پایین در ورودی یک خور یا بندرگاه. این انتقال هیدرولیکی میتواند به انتقال توسط یک شخص، یا طبیعت را شامل شود
|
Canal (اسم)
An artificial watercourse cut through a land area for such uses as navigation and irrigation
آبراهه- کانال
یک آبراههی مصنوعی با کندن منطقهای از خشکی، برای استفادههایی مثل کشتیرانی و آبیاری
|
Cape (اسم)
A relatively extensive land area jutting seaward from a continent or large island which prominently marks a change in, or interrupts notably, the coastal trend; a prominent feature
کلاهک
ناحیهی نسبتاً گستردهای از خشکی که از یک قاره یا جزیرهی بزرگی به سمت دریا پیشروی کرده است که بهطور آشکارا تغییری را نشان میدهد یا به شکل قابل توجه ای مسیر ساحلی را قطع میکند؛ یک شکل برجسته
|
Channel (اسم)
A natural or artificial waterway of perceptible extent which either periodically or continuously contains moving water, or which forms a connecting link between two bodies of water
The part of a body of water deep enough to be used for navigation through an area otherwise too shallow for navigation
The deepest portion of a stream, BAY, or strait through which the main volume of CURRENT of water flows
An open conduit for water either naturally or artificially created, but does not include artificially created irrigation, return flow or stockwatering channels
آبراهه-مجرای آب - کانال
یک آبراههی طبیعی یا مصنوعی در اندازهای معقول که یا بهصورت متناوب یا بهصورت پیوسته آب در آن انتقال مییابد یا اینکه رابط بین دو تودهی آبی است
بخشی از یک تودهی آبی با عمقی بهاندازهی کافی عمیق برای استفاده در کشتیرانی در ناحیهای که برای کشتیرانی خیلی کمعمق است
عمیقترین بخش یک نهر، خلیج کوچک، یا تنگه که حجم اصلی جریان آب در آن جاری میشود
یک مجرای باز برای آب که یا به شکل طبیعی یا به طور مصنوعی ایجاد شده است، اما آبیاری مصنوعی، جریان بازگشتی یا کانالهای ذخیره آب را شامل نمیشود
|
Chart datum (اسم)
The plane or level to which soundings, tidal levels or water DEPTHS are referenced, usually LOW WATER DATUM. See also DATUM PLANE and REFERENCE PLANE
مبنای عمق نقشه عمق آب یاسطح جزرو مدی در عمق آب
سطح صاف یا ترازی که در عمقیابیها، ترازهای کشندی یا عمقهای آب، آن را مرجع قرار میدهند، به شکل عام سطح مبنای جزر دریا. همچنین به سطح معیار و سطح مرجع مراجعه شود
|
Cliff (اسم)
A high steep face of rock
پرتگاه- صخره عمودی
رویهی بسیار شیبدار تختهسنگ
|
Coast (اسم)
A strip of land of indefinite length and width (may be tens of kilometers) that extends from the SEASHORE inland to the first major change in terrain features
ساحل
نواری از خشکی با طول و پهنای نامعین (ممکن است دهها کیلومتر باشد) که در خشکی از ساحل دریا تا ابتدای تغییرات شدید عوارض زمین، توسعه یافته است
|
Coastal currents (اسم)
Those CURRENTS which flow roughly parallel to the shore and constitute a relatively uniform drift in the deeper water adjacent to the surf zone. These currents may be tidal currents, transient, wind-driven currents, or currents associated with the distribution of mass in local waters
For navigational purposes, the term is used to designate a current in coastwise shipping lanes where the tidal current is frequently rotary
جریانهای ساحلی
جریاهای که تقریباً به موازات ساحل جاری هستند و از یک رانده شدن نسبتاً غیریکنواخت در آب عمیق، نزدیک به ناحیهی شکست، تشکیل شده است. این جریان ها ممکن است جریانهای کشندی، زودگذر، جریانهای ناشی از باد، یا جریانهایی باشند که در توزیع تودههای آب محلی، سهم دارند
در مقاصد ناوبری (کشتیرانی)، این عبارت برای تخصیص یک جریان در مسیرهای بارگیری در امتداد ساحل استفاده میشود جایی که جریان کشندی، خیلی از اوقات، گردشی است
|
Coastal defense (اسم)
General term used to encompass both coast protection against EROSION and sea defense against flooding
دفاع و یا حمایت از ساحل در برابر فرسایش و یا طوفان
عبارتی عام است که هم حفاظت از ساحل در برابر فرسایش و هم دفاع از دریا در برابر طوفان را شامل میشود
|
Coastal management (اسم)
The development of a strategic, long-term and sustainable land use policy, sometimes also called shoreline management
مدیریت مناطق ساحلی
توسعهی استراتژیک، درازمدت و پایدار برای اراضی ساحلی، گاهی اوقات نیز مدیریت خط ساحلی نامیده میشود
|
Coastal plain (اسم)
The plain composed of horizontal or gently sloping strata of clastic material fronting the COAST and generally representing a strip of recently emerged sea bottom that has emerged from the sea in recent geologic times. Also formed by AGGRADATION
دشت ساحلی
جلگهای مرکب از لایههای افقی یا با شیبی ملایم از موارد تفکیک شونده در جلوی ساحل و عموماً نمایندهی باریکهای است که اخیراً در دورهی زمینشناسی حاضر، از کف دریا پدیدار شده است. همچنین از آبرفتگذاری، شکل گرفته است
|
Coastal processes (اسم)
Collective term covering the action of natural forces on the shoreline, and the nearshore seabed
فرآیندهای ساحلی
عبارتی جامع برای پوشش اثر نیروهای طبیعی روی خط ساحلی و بستر دریای نزدیک به ساحل
|
Coastal zone (اسم)
The land-sea-air interface zone around continents and islands extending from the landward edge of a BARRIER BEACH or SHORELINE of coastal bay to the outer extent of the CONTINENTAL SHELF
مناطق ساحلی
ناحیهی فصل مشترک خشکی- دریا - هوا اطراف قارهها و جزایر که به سمت خشکی از لبهی یک برآمدگیساحلی یا خط ساحلی خلیج کوچک ساحلی تا حد بیرونی فلات قاره توسعه یافته است
|
Coastline (اسم)
Technically, the line that forms the boundary between the COAST and the SHORE
Commonly, the line that forms the boundary between land and the water
The line where terrestrial processes give way to marine processes, TIDAL CURRENTS, wind waves, etc
خط ساحل
خط بین کنار دریا وساحل است
عموماً خط بین خشکی و دریا
جائیکه فرآیندهای زمینی به فرایندهای دریایی همانند جریانهای کشندی، امواج ناشی از باد و... واگذار میشود
|
Cobble (اسم)
Rounded rocks ranging in diameter from approximately 64 to 256 mm
پاره سنگ-قلوه سنگ
صخرههای با قطری حدود 64 تا 256 میلیمتر
|
Collapsing (اسم)
Breaking occurs over lower half of wave. Minimal air pocket and usually no splash-up. Bubbles and foam present
فروریختگی
شکست نیمهی پایینی موج روی میدهد. دارای کمترین بستهی هوا و معمولاً بدون چلب و چلوب است. کفها و حبابها وجود دارند
|
Comber (اسم)
A deepwater wave whose crest is pushed forward by a strong wind; much larger than a whitecap
A long-period BREAKER
موج بلند-موج شکست با پریود زمانی طولانی
|
Continental shelf (اسم)
The zone bordering a continent extending from the line of permanent immersion to the DEPTH, usually about 100 m to 200 m, where there is a marked or rather steep descent toward the great depths
The area under active LITTORAL processes during the Holocene period
The region of the oceanic bottom that extends outward from the shoreline with an average slope of less than 1:100, to a line where the
RADIENT begins to exceed
فلات قاره
منطقهای حاشیه قاره از خط ثابت غوطهور تا عمق معمولاً حدود 100 تا 200 متر جائیکه به سمت اعماق دریا شیب پیدا میکند
|
Continental slope (اسم)
The declivity from the offshore border of the CONTINENTAL SHELF to oceanic depths. It is characterized by a marked increase in slope
شیب فلات قاره
شیبی از جانب ساحل حاشیه فلات قاره تا اعماق آب
|
Contour line (اسم)
A line connecting points, on a land surface or sea bottom, which have equal ELEVATION. It is called an ISOBATH when connecting points of equal DEPTH below a DATUM
پربند-خطوط هم تراز (دارای عمق یکسان)
خطی که نقاط هم ارتفاع روی یک سطح خشکی یا کف دریا را به هم وصل میکند یک خط همژرفا نامیده میشود. هنگامی که نقاط همعمق پایینتر از سطح مبنا را به هم وصل میکند
|
Control geodetic (اسم)
A set of control stations established by geodetic methods
[ایستگاههای] کنترل نقشهبرداری
مجموعهای از ایستگاههای کنترل که با روشهای نقشهبرداری، دایر شدهاند
|
Control ground (اسم)
A point or set of points, the coordinates of which have been determined by survey, used for fixing the scale and position of a photogrammetrically determined network
کنترل زمین ویا بستر دریا
نقطه یا مجموعهای از نقاط و مختصاتی که با نقشهبرداری تعیین میشوند، برای اصلاح مقیاس و موقعیت یک شبکه که با عکسبرداری ماهوارهای تعیین شده است کاربرد دارد
|
Control horizontal (اسم)
The geometric data relating to the horizontal coordinates of a control station
کنترل سطح افقی
دادههای هندسی مربوط به مختصات افقی یک ایستگاه کنترل
|
Control network (اسم)
Geodetic control together with the measured or adjusted values of the distances, angels, directions, or heights used in determining the coordinates of the control
شبکه کنترل
نقاط کنترل نقشهبرداری بههمراه مقادیر اندازهگیریشده یا تنظیم شده از فواصل، زوایا، جهتها، یا ارتفاعهایی که در تعیین مختصات کنترل بهکار میروند
|
Control photogrammetric (اسم)
Geodetic or other control established to provide scale, location, and orientation for photogrammetric network
[ایستگاه] کنترل عکسبرداری ماهوارهای
[ایستگاه] کنترل نقشهبرداری یا کنترل دیگری که جهت فراهمکردن مقیاس، موقعیت و جهتیابی برای شبکهی عکسبرداری ماهوارهای، دایر میشود
|
Control vertical (اسم)
The elevations (or approximations thereto) associated with control points
کنترل سطح عمودی
ارتفاعهای (یا تقریبهای آن) مربوط به نقاط کنترل
|
Controlling depth (اسم)
The least DEPTH in the navigable parts of a waterway, governing the maximum draft of vessels that can enter
عمق کنترل کننده (کمترین عمقی که کشتی ها میتوانند در آن حرکت نمایند.)
حداقل عمق در بخشهای قابل کشتیرانی یک آبراهه، که ماکزیمم حرکت شناورهایی که میتوانند وارد شوند را تعیین میکند
|
Cove (اسم)
A small sheltered recess in a shore or COAST, generally inside a larger EMBAYMENT
خلیج کوچک –خور - پناهگاه ساحلی[دامنهکوتاه]
یک تورفتگی حفاظت شدهی کوچک در یک ساحلShore یا ساحلCoast، عموماً در داخل یک خلیج محصور بزرگتر
|
Creek (اسم)
A stream, less predominant than a river, and generally tributary to a river
A small tidal CHANNEL through a coastal MARSH
نهر -جویبار
یک جوی، کمیکوچکتر از رودخانه و عموماً شاخهای از یک رودخانه است.
یک کانال کشندی کوچک به واسطهی یک مرداب ساحلی
|
Creep (اسم)
Very slow, continuous downslope movement of soil or debris
خزش –حرکت آهسته - وارفتگی
حرکت رو به پایین خاک یا خاک- شن، به صورت خیلی آرام و پیوسته
|
Crenulate (اسم)
An indented or wavy shoreline beach form, with the regular seaward- pointing parts rounded rather than sharp, as in the CUSPATE type
درآمیخته-شکل دندانه دندانهای یا کنگره ای
شکلی از ساحل با خط ساحلی دندانهدار یا موجدار، که به سمت دریا دارای بخشهایی از نقاط توپر نسبتاً تیز است، به شکل نوعی کنگره
|
Cross sea (اسم)
Confused, irregular state of the sea due to different groups of waves from different directions raised by local winds
دریای آشفته
وضعیت امواج نامنظم ناشی از گروه موجهای مختلف که بوسیلهی بادهای محلی از جهات مختلف تشکیل شدهاند
|
Cross-bedding (اسم)
An arrangement of relatively thin layers of rock inclined at an angle to the more nearly horizontal BEDDING PLANES of the larger rock unit. Also referred to as cross-stratification
لایه بندی متقاطع -لایهبندی مقطعی
تختهسنگهایی که تحت یک زاویه کمی نسبت به افق روی همدیگر قرار گرفتهاند
|
Cross-shore (اسم)
Perpendicular to the shoreline
عمود بر خط ساحل- در عرض ساحل
|
Current (اسم)
The flowing of water, or other liquid or gas
That portion of a stream of water which is moving with a velocity much greater than the average or in which the progress of the water is principally concentrated
جریان
جاری شدن آب، یا سیال دیگر یا گاز
بخشی از یک نهر آب که با سرعتی خیلی بزرگتر از سرعت متوسط، انتقال مییابد یا پیشروی آب، تمرکز بیشتری پیدا میکند
|
Current Counter (اسم)
Lines which link all the points where the tide is at the same stage (or phase) of its cycle
خطوط هم جریان
خطوطی که از بههم پیوستگی نقاطی حاصل میشود که همگی در مرحلهی (یا فاز) یکسانی از یک دورهی کشند، میباشند
|
Cusp (اسم)
One of a series of short ridges on the FORESHORE separated by crescent -shaped troughs spaced at more or less regular intervals. Between these cusps are hollows. The cusps are spaced at somewhat uniform distances along beaches. They represent a combination of constructive and destructive processes
پشته شنی- کومه هلالی
یک سری پشته های کوتاه از کنار دریا که بوسیله شکل هلالی در مدت زمانهای منظم ویانا منظم جدا میشود
|
Cuspate (صفت)
Form of BEACH shoreline involving sharp seaward - pointing CUSPS (normally at regular intervals) between which the shoreline follows a smooth arc
پشته شنی هلالی یا برآمدگی
شکلی از خط ساحلی
|
Cuspate foreland (اسم)
A large, sandy cusp-shaped projection of the COAST
دماغه هلالی
دماغه جلوی پشته شنی
|
Cuspate sandkey (اسم)
A cusp shaped sand island
یک پشته شکل گرفته از ماسه
|
Cuspate spit (اسم)
A sandy cusp-shaped projection of the shoreline, found on both sides of some lagoons
زبانه هلالی
یک برآمدگی ماسه ای که درساحل تصویر شده است
|
Dam (اسم)
Structure built in rivers or estuaries, basically to separate water at both sides and/or to retain water at one side
سد- بند
سازه ساخته شده در رودخانهها یا دهانه مصب که اساساً آب را جدا و یا ذخیره میکند
|
Datum (اسم)
Any position or element in relation to which others are determined, as datum point, datum line, DATUM PLANE
سطح مبنا
هر عنصر یا موقعیتی که موقعیتهای دیگر نسبت به آن سنجیده میشود. نظیر نقطه مبنا، خط مبنا، سطح مبنا
|
Datum plane (اسم)
A horizontal plane used as a reference from which to determine heights or DEPTHS. The plane is called a TIDAL DATUM when defined by a certain phase of the tide. Datum planes are referenced to fixed points known as BENCH MARKS, so that they can be recovered when needed
سطح مبنا- صفحه مبنا
صفحه افقی که از آن برای تعیین ارتفاع و یا عمق استفاده میشود
|
Debris line (اسم)
A line near the limit of storm wave UPRUSH marking the landward limit of debris deposits
خط واریزه
یک خط نزدیک محدوده موج یورشی که توسط خاک و شن و قلوه سنگ مشخص شده است
|
Decay area (اسم)
Area of relative CALM through which waves travel after emerging from the GENERATING AREA
پهنه واپاشی
منطقه تضعیف که امواج بعد از ترک محل تولیدشان از آن عبور میکنند
|
Decay distance (اسم)
The distance through which waves travel after leaving the GENERATING AREA
فاصله تضعیف
فاصلهای که امواج بعد از ترک محل تولیدشان طی میکنند
|
Decay of waves (اسم)
The change which occurs in waves when they leave a GENERATING AREA and pass through a CALM (or region of lighter winds). In the process of decay the significant wave length increases and the SIGNIFICANT WAVE HEIGHT decreases
واپاشی موج
(بعد از مدتی ارتفاع موج و در نتیجه انرژی موج کاهش مییابد.)
|
Deep water (اسم)
In regard to waves, where DEPTH is greater than one-half the WAVE LENGTH. Deep-water conditions are said to exist when the surf waves are not affected by conditions on the bottom
آب ژرف-ژرفاب
جائیکه عمق بزرگتر از نیمی از طول موج است.
|
Delta (اسم)
An ALLUVIAL DEPOSIT, usually triangular, at the mouth of a river of other stream. It is normally built up only where there is no tidal or CURRENT action capable of removing the sediment as fast as it is deposited, and hence the DELTA builds forward from the COASTLINE
A TIDAL DELTA is a similar deposit at the mouth of a tidal INLET, put there by TIDAL CURRENTS
A WAVE DELTA is a deposit made by large waves which run over the top of a SPIT or BAR BEACH and down the landward side
دلتا
تهنشینی رسوبی معمولاً زاویهدار در دهانه رودخانه آن معمولاً تنها در جائیکه جریان یا جزرومد وجود ندارد ساخته میشود.
دلتای جزرومدی رسوب یکسانی در دهانه یک ورودی جزرو مدی است که بوسیله جریان جزرومدی گذاشته میشود.
دلتای موج: رسوبگذاری که بوسیله امواج بلند بر بالاترین نقطه خشکی ایجاد میشود
|
Depression (اسم)
A general term signifying any depressed or lower area in the ocean floor
گودال-فرو رفتگی موضعی
یک واژه عمومی که بر هر ناحیه فشرده یا فرورفته منطقه در بستر اقیانوس دلالت دارد
|
Depth (اسم)
Vertical distance from still-water level (or DATUM as specified) to the bottom
عمق
فاصله عمودی از سطح تراز دریا تا کف
|
Design storm (اسم)
Coastal protection structures will often be designed to withstand wave attack by the extreme DESIGN STORM. The severity of the storm (i.e. return period) is chosen in view of the acceptable level of risk of damage or failure. A DESIGN STORM consists of a DESIGN WAVE condition, a design water level and a DURATION
طوفان طراحی
اکثر سازههای حفاظت ساحلی با توجه به مقابله در برابر موثرترین طوفان ی طراحی میشوند
|